قبلاً در مورد بخشی از مغز که مسئول یادگیری زبان است صحبت کردیم و توضیح دادیم که یک کودک در سالهای اولیه زندگیاش چگونه گرامر و زبان را یاد میگیرد.
در این نوشته، نحوه یادگیری زبان در کودکی و بزرگسالی را با هم مقایسه میکنیم.
یک کودک بهتر و سریعتر زبان را یاد میگیرد یا ما بزرگسالان؟
جواب اول غالب افراد به این سوال مشخص است: کودکان توانایی بیشتری برای یادگیری زبان دارند. اما واقعاً اینگونه است؟
هر کودکی، زبان مادری خود را تا سن ۶ سالگی میآموزد. اما بسیاری از بزرگسالان پس از سالها تلاش، موفقیتی در زمینه یادگیری زبان دوم کسب نمیکنند.
دلیل اصلی برای اینکه کودکان بهتر از یک فرد بزرگسال نتیجه میگیرند این است که آنها ورودیهای قابلفهم بسیار بیشتری را دریافت میکنند و این روند، هر روز به مدت ۱۲تا ۱۶ ساعت، برای چند سال ادامه پیدا میکند. طوریکه که یک کودک درشش سال اول زندگی، در معرض دهها هزار ساعت ورودی از محیط قرارمیگیرد.
اما یک فرد بزرگسال باید خیلی خوش شانس باشد تا چند صد (نه چند هزار و نه چند ده هزار) ساعت ورودی قابل فهم را در کلاس دریافت کند. بسیاری از آن زمان هم فقط صرف صحبت درباره زبان میشود؛ نه صحبت کردن به آن زبان.
بدیهی است که در چنین شرایطی، ماشین زبان درون مغز ما، با ورودی کافی تغذیه نخواهد شد و یادگیری زیادی هم صورت نخواهد گرفت.
البته کودکان برتری های دیگری هم نسبت به بزرگسالان دارند: آنها از اشتباه نمیترسند. آنها در همان سال اول صداهای زبان مادری خود را بدون نقص و به درستی میشنوند.
اما ما بزرگسالان هم برتریهای مشخصی نسبت به کودکان داریم: ما الگوها را بهتر میفهمیم. ما روشهای یادگیری بهتر و موثرتری بلدیم و میتوانیم آنها را آگاهانه انتخاب کنیم (به عنوان مثال یادداشت برداری میکنیم و از نرم افزارهای قوی استفاده میکنیم). ما میتوانیم از منابع متعددی مانند کتاب و اینترنت و نرمافزار انکی استفاده کنیم.
در مجموع ما بزرگسالان زبان را در چند صد تا ۵۰۰ ساعت تا دو هزار ساعت یاد میگیریم، نه در چند ده هزار ساعت. بنابراین برخلاف تصور بسیاری از مردم، شکی در این نیست که ما بزرگسالان زبان را بسیار سریعتر و موثرتر از یک کودک یاد میگیریم.
تا الان به اندازه کافی درباره ماشین یادگیری زبان صحبت کردهایم. در درس بعد، به این میپردازیم که چگونه با تغذیه کردن آن با ورودی قابلفهم، از این ماشین استفاده کنیم و به این ترتیب، زبان را سریعتر فرا بگیریم.
تامین ورودی برای مغز در بزرگسالی
اگر یادتان باشد گفتیم که مغزمان را باید در معرض ورودی قابلفهم قرار دهیم تا زبان، الگوها و ساختارهای آن را بفهمد. یعنی لازم است خود را به اندازه کافی در معرض ورودیهایی ( کلمه، عبارت، جمله و …) قرار بدهیم که معنای کلی آن را میدانیم. در واقع این تنها راه فراگیری واقعی زبان دوم است.
پس قرار نیست انگلیسی را با دیدن فیلم با زیرنویس یا خواندن کتاب شروع کنیم (البته اگر در این مرحله برای ما سخت یا غیرقابل فهم هستند)؛ همانطور که زبان مادریمان را هم با خواندن رمان و کتاب علمی شروع نکردیم.
باید ورودیهایی دریافت کنیم که معنای کلی آن را متوجه میشویم. البته قرار هم نیست که این ورودی سادهتر از سطح فعلی ما باشد. در واقع بهتر است کمی از سطح فعلی الان ما بالاتر باشد.
از طرفی در بزرگسالی برخلاف دوران کودکی، در محیطی نیستیم که معنی کلمه کلوچه و چیزهای دیگر را با اشاره و صدای مادر و در محیط مناسب بفهمیم.
پس با این محدودیت چکار کنیم؟ از طرفی میگوییم باید خود را همانند کودکیمان در معرض ورودی قابلفهم قرار دهیم از طرفی به چنین محیطی برای یادگیری انگلیسی دسترسی نداریم.
برای جبران این کمبود، از دو امتیاز ویژهای که به عنوان انسان بالغ، نسبت به کودکان داریم استفاده میکنیم. در نوشته بعد، درباره این موضوع صحبت می کنیم: