حال خوب برای انجام کارهای مهم در شرایط سخت

دغدغه دائمی و همیشگی ما این است که کارهایی را انجام دهیم که زندگی خودمان و عزیزانمان را بهتر کند؛ کارهای مهمی مانند یادگیری زبان یا کار روی بهبود شرایط مالی.

این بدهیهی است. اما دو نکته دیگر را هم باید در نظر بگیریم:

انجام دهنده این کارها باید حال نسبتاً مناسبی داشته باشد تا از پس این کارهای مه بربیاید.

شرایط و دنیای انجام دهنده این کارها یعنی تک تک ما هم غالباً سخت است.

به طور کلی زندگی سخت است. تقریباً همیشه تاریخ سخت بوده. تقریباً برای همه.

و برای بعضی‌ها سخت‌تر است. گاهی بسیار سخت‌تر.

بر اساس شواهد بسیاری می‌توان گفت ما از نظر اقتصادی، روانی، اجتماعی، سیاسی و … در یکی از سخت‌ترین شرایط تاریخ کشورمان هستیم.

هرگاه اوضاع دنیای بیرون بدتر می‌شود، حال آدمها هم بدتر می‌شود و این روی همه ابعاد زندگی آنها تاثیر منفی می‌گذارد. رضایت‌شان از زندگی کمتر می‌شود، کارهای کمتر و غیر مهمتری انجام خواهند داد و روابط‌شان بدتر می‌شود.

یکی از اثراتش این است که ما کارهای مهم ولی کمتر ضروری را در شرایط بد، کنار می‌گذاریم و همین باعث می‌شود که شرایط ما باز هم سخت‌تر شود و به این ترتیب وارد یک سراشیبی می‌شویم و در یک سیکل معیوب گرفتار می‌شویم. یعنی مدام حال و شرایط ما بدتر و بدتر می‌شود.

برای مثال فرض کنید شما در حال یادگیری زبان هستید تا به کمک این ابزار، به دنیای غنی‌تر و گسترده‌تری وصل شوید. در این دنیای غنی و گسترده، گزینه‌ها و امکان‌های شما صدها برابر خواهد شد: به کمک ارتباطات، کتابها، سریالها، دوره‌ها، سفرها، شغلها و …

اما وقتی حال جسمی و روانی و سبک زندگی ما بد است، زمان با کیفیت بسیار کمتری داریم. در نتیجه فقط به امورات ضروری روزمره مانند وظائف شغلی و خانوادگی می‌رسیم و کارهایی که در آینده کوتاه مدت، کمتر ضروری هستند را کنار می‌گذاریم: دیگر زبان نمی‌خوانیم، کتاب نمی‌خوانیم، ورزش نمی‌کنیم، سفر نمی‌رویم . . .

زور ما به دنیای بیرون نمی‌رسد. واقعیت این است که حتی ممکن است زور ما به دنیای درون خودمان هم نرسد. احتمالاً ما هم مثل بقیه، در این شرایط مانند بقیه این راه دشوار زندگی را لنگان لنگان جلو می‌رویم.

مگر آنگه بتوانیم قاعده بازی را عوض کنیم و تلاش کنیم اوضاع را به دست بگیریم.

برای همین ضروری است که هوشیارتر باشیم: آگاه باشیم که قرار است اوضاع بدتر شود مگر آنکه کاری کنیم. پس حیاتی است حداکثر انرژی خودمان را صرف بهتر کردن حال خودمان و بعد عزیزان خودمان بکنیم.

وقتی هوای شهر سمی‌است، بهتر این است که پنجره‌ها را ببندیم و هوای داخل خانه را تمیز نگه داریم: ممکن است داشتن چند گلدان و درختچه خوب که اکسیژن تولید می‌کنند، برای تمیز کردن هوای خانه کافی باشد.

حتی شاید بتوان گفت که انجام این کار، یک مسئولیت و وظیفه منطقی است. یعنی مسئول و موظف هستیم که این کار را انجام دهیم در غیر این صورت به قول ژان پل سارتر، ما هم بخشی از این سیستم ناکارآمد و سمی خواهیم شد و به خودمان و عزیزان‌مان آسیب خواهیم زد.

یکی از ابزارهای ما برای تمیز کردن هوای درون و داشتن حال خوب، مراقب از جسم و داشتن ارتباط بهتری با آن است.

چگونه؟ با یک سبک زندگی بهتر؛ یک سبک زندگی جدید که در آن، از زمان روزمره بهتر استفاده می‌کنیم، کارهای مهمتر و بیشتری را انجام می‌دهیم، انرژی و شادابی بیشتری داریم، بهتر می‌خوابیم، تغذیه بهتری داریم و بدن سالمتر و زیباتری می‌سازیم.

با داشتن حال بهتر و بدنی سالم، زیبا با عمر طولانی‌تر، به ویژه در شرایط سخت کمک می‌کند که بهتر از عهده آن بربیاییم.

از طرفی با این کار، از انواع دردها، احساسات منفی درونی، هزینه‌های اضافی و تنشها کم خواهیم کرد.

البته انجام این کار ساده نیست. ما هم چنین توقعی نداریم. آماده هستیم که با انگیزه، همت، نظم و تلاش کافی از عهده انجام این کار بربیاییم.

اجازه بدهید به صحبت اول برگردیم. زندگی سخت است. حتی می‌توان گفت زندگی، کشنده است چون همه ما گام به گام به سمت ضعف و زوال و پیری و در نهایت مرگ پیش می‌رویم.

اما چند دهه وقت داریم. در این چند دهه، تمام این سختی‌ها می‌توانند ما را قویتر کنند. به قول نیچه:

آنچه ما را نکشد، می‌تواند ما را قویتر کند. تلاش می‌کنیم این گفته، رویکرد ما در مواجهه با سختی‌های روز افزون کشورمان باشد.

در این دوره تلاش می‌کنیم تا با رویارویی با همه سختی‌ها و محدودیتها، از خود آدم قویتر، سالمتر و شادتری بسازیم.

نظر شما: اگر این موضوع، دغدغه شما هم هست، خوشحال می‌شویم آن را با ما درمیان بگذارید. برای کسانی که کامنت می‌گذارند، مراحل بعدی این مسیر را که نکات و تکنیکهای کاربردی و عملی هستند، ارسال می‌کنیم.

ترتیبی که ما برای خواندن مطالب این سری درس، به شما پیشنهاد می‌کنیم:
  1. حال خوب برای انجام کارهای مهم در شرایط سخت

31 دیدگاه دربارهٔ «حال خوب برای انجام کارهای مهم در شرایط سخت»

  1. من که بهش میگم دور باطل. مدام در این فکرم که یه چیزهایی رو برام خودم بسازم تا پایه محکم پیشرفت و رشدم بشه. بعد میبینم برای ساختن همونها هم نیرویی درونم باقی نمونده. این شده که صبح‌ها سرکار و شب‌ها درحال تجدید قوا برای رفتن به سرکار در روز بعد. و این بازی حداقل یکسال و نیمه که ادامه داره...

  2. حال خوب برای انجام کارهای مهم
    و همچنین حال خوب برای انجام ندادن کارهای غیر مهم و غیر مفید و حتی گاها ضرر زننده.
    منم خیلی دنبالشم.
    واقعا فشار شرایط بیرونی خیلی زیاده و میشه گفت با قوی تر کردن شرایط درونی میشه بهش غلبه کرد.

  3. جمیع دوستان خوبم مجدد عرض سلام و ادب و احترام
    اول باید یک تشکر و قدردانی از هیوا جانم داشته باشم که چنین بحثی را استارت زد
    دوم تشکر و سپاسگزاری از تک تک دوستانی دیگر که دیدگاه و نظرات سازنده خودشان را مطرح می کنند
    بزرگی فرمود : حقیقت تصادم ساطعه از تصادم افکار است وقتی با هم تبادل نظر می کنیم و افکار خودمان را مطرح می کنیم هر یک زاویه ای را نور می دهیم و حتی هر یک روی یک نقطه فوکوس می کنیم و باعث می شویم که بهتر و دقیق تر دیده بشود
    شاید مشکلی باشد که باید حل بشود یا راه حلی باشد که خیلی دنبالش می گشتیم
    در انجمن معتادان گمنام در کتاب راهنما در فصل سوم موضوعی هست به نام نیروی برتر اسم خدا را قرار نداده است چون این مجموعه بین اللملی حرکت دینی و مذهبی ندارد و برای ترک اعتیاد کمک می کند (کتابهای جالبی دارند) در بحث نیروی برتر هر فردی می تواند برای خودش احساسی را به عنوان نیروی برتر بداند شاید یکی بگوید من خدایی دارم و دیگری بگوید پدر یا مادرم یا دوستم یا معلمم نیروی برتر من هستند
    مهم این است که به نیروی دورنی خودشان تنها توجه نمی کنند البته در این مجموعه تبادل نظر گروهی جالبی هر هفته صورت می گیرد که هر کسی می آید و از پاکی و سعی و تلاشش می گوید و مورد تشویق و تقویت گروه قرار می گیرد
    گروه فرآیند سیستم می تواند داشته باشد در گروه ما می توانیم ورودی و جریان و خروجی داشته باشیم
    ورودی ما می تواند هم مطالعات فردی را شامل بشود و هم همین مکاتبات را
    همه با هم وارد یک جریان حیاتی و ارگانیک می شوند من فکر می کنم تو فکر می کنی او فکر می کند و بعد با هم مواردی را که گفته این مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم و راهکاری را انتخاب می کنیم یا جاده ای جدید را می سازیم
    مهم این است که نیرویی برتر کمک می کند مثلا شاید حتی بگویم این جمع و گروه را بخشی از این نیروی برتر معرفی کنم (بطور مثال) من دیگر تنها نیستم و نیاز نیست به تنهایی همه مشکلات را به دوش بکشم می توانم مشورت کنم و راه حل تقاضا کنم
    برخی از دوستان یک حس نا امیدی داشتند قبول دارم که زندگی بسیار بسیار سخت است من خودم در دورانی فشارهایی مرا سه بار در بیمارستان بستری کرد و قلبم در اثر فشار در حال درد بود و رنج شدید
    الان که به آن زمان نگاه می کنم به عنوان تجربه ای بسیار عمیق و ارزشمند برایم مانند گوهری است اما در آن زمان حاضر بودم بمیرم ولی تجربه اش نکنم
    زندگی و شرایط اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی بسیار پیچیده و مبهم و گنگ شده اما هرگز ناامیدی کمکی نمی کند
    انسان موجودی بسیار توانا و قدرتمند است که می تواند جهانی را دگرگون کند شاید باور برایمان سخت باشد ولی مطالعه تاریخ خیلی انگیزه می دهد
    مردمی که در زمان های بسیار سختی بودند ولی کتابی نوشتند
    شرایط زندگی سقراط و افلاطون و ارسطو در سه هزار سال پیش را تصور کنید و تاثیری که در جهان گذاشته اند
    چرا چنین شد ؟ چگونه ؟
    چون خواستند و باور کردند که می توانند و منتظر نتیجه سریع نبودند که بخواهند اثر اقدامشان را به عینه مشاهده کنند می دانستند که آینده قدر اقدام و فعالیت آنها را می داند
    بحث یادگیری و روش تسلط بر یادگیری زبان هم همین است شاید امروز اگر منتظر نتیجه باشیم نا امید بشویم اما اگر بتوانیم پنج یا ده سال آینده را نگاه کنیم از تعجب و سرور لذت ببریم

    شاید نیاز باشد در اینجا یک بحث فرعی را هم مطرح کنم و آن این است که توان و ظرفیت اینترنت را قدر بدانیم و از آن کمک بگیریم هم در زندگی فردی و هم بحث یاد گیری هم بحث کمک به ایجاد درآمد بیشتر و بهتر

    شاید من به عنوان کسی که تمام کسب و کارم فقط از گوگل و سرچ آن هست برایتان در آینده از تجربیات خودم بگویم یا شاید از هیوا جان بخواهم فضایی برای تبادل تجربیات اقتصادی هم ایجاد کند

    یک تجربه کوچک را می گویم و ادامه بحث به تمایل دوستان در فضایی دیگر موکول می کنم

    می توانید به جای یک سایت برای ایجاد درآمد ده سایت یا صد سایت ایجاد کنید

    برای مثال در اینترنت کلمه (( چاپ بارز روشن )) را جستجو کنید

    اگر تمایل داشتید بیشتر خواهم نوشت

  4. سلام به هیوای عزیز و‌بقیه دوستان
    وقتتون بخیر
    دقیقا به چیزی اشاره کردی که چندین سال هست من درگیرشم.
    یه کارایی رو شروع کردم و امیدوارم بتونم هر چه زودتر خودمو تغییر بدم.
    یه نکته رو‌میخام بگم،مهم‌نیس چند سالتونه،هیچ‌وقت دیر نیس،نترسید و شروع کنید...

  5. بابت این متن هیوا جان ازت تشکر می کنم
    حرف دلمون رو زدی
    به شخصه کار ناتمام زیاد داشتم در زندگیم
    و احساس سرخوردگی می کنم
    فعلا داریم گذران زندگی می کنیم
    به امید روزهای خوب

  6. ممنونم از بیان این نکات جالب.
    مهم نیست که اون چیزی که بهش توجه میکنیم چقدر میخواد غیر منطقی یا منطقی باشه، مهم اینه که حال ما رو خوب کنه؛ حال خوب ما معیار اصلی هست نه اینکه اون شرایط چقدر میخواد دور از ذهن باشه. با توجه به چیزهای خوب، کم کم اتفاقات خوب هم میفتن. تلاش و توکل و امید و صبر و آرامش است. به رنجهایتان اهمیت ندهید تا کم رنگ شوند. و وقت بزاریم برای خود و نظم دادن به شخصیت خود و عشق به خانواده و اطرافیان و جامعه و حتی ارتباط با ادمهای متفاوت در جهان .
    یک مثال برای شما از خودم بگویم:
    زبان یاد بگیریم و از طریق چت روم یا ارسال ایمیل ها با هزاران شخص مدرس یا دوست معمولی یا استاد ارتباط بگیرید و از انها چیزهای بپرسید و به انها بگوید من میخوام دوست اجتماعی شما باشم و هراز گاهی با شما در مورد خواسته ها مشترک حرف بزنید. باور کنید خیلی آنها خوشحال میشوند مثالی بزنم از خودم: من با یکی دکتر در حوزه نیشکر در هند ارتباط برقرار کردم مرد ۷۰ ساله که ساکن دهلی نو که در مرکز تحقیقات وزانددا کار میکرد و موقعی که با او گفتم امکانش هست چند مقاله بفرستید برام و من دانشجو هستم و میخوام از تجربیات و دانش شما استفاده کنم و دوست شما بشوم چنان خوشحال شد چنان وقت گذشت و چنان موقعی ارتباط با اینکه به انگلیسی و حتی زبان هندی برام میگفت نتوانستم ارتباط برقرار کنم گفت حرفهام بصورت نوشته برات میفرستم.
    وقتی از طریق گوگل انلاین ترجمه کردم اشک در چشمام جاری شد اون از من تشکر کرد بابت سرچ کردن و میخواهید استفاده کنید از مطالب و گفت چه جالبه ادمها در سراسر دنیا هم دوست دارند ارتباط بدون هیچ چشم داشتی و خالی از هرگونه تبعیض به همدیگر کمک کند.

  7. ممنونم از بیان این نکات جالب.
    از نظر من، موضوع مهم همونیه که شما هم اشاره کردید. زندگی ما اصولاً به سمت زوال پیش میره و فکر و عملِ خودآگاه ما می‌تونه سرعت این زوال رو کاهش بده.
    هر چند من اراده و تلاش یک فرد رو، عامل اصلی نمی‌دونم، اما به طور کلی، تغییر در زندگی ارتباط مستقیمی با میزان تلاش و اراده‌ی پشت انجام اون تغییر داره. مثلاً اگر برای انجام کاری، به جای یک نفر، ده نفر با هم اقدام کنند، شانس انجام اون کار بالا میره.
    پس قاعدتاً هر کدوم از ما، هر چقدر هم که تحت تأثیر و مقهور اراده‌های برتر باشیم، در این حد هستیم که تغییرات ملموسی در حد زندگی خودمون ایجاد کنیم. پس از جایی باید شروع و اقدام کرد.

  8. من این نوشته رو همون تایم انتشارش خوندم و بهش فکر میکردم تاامروز.
    به نظرم یکی از دلایلی که خیلی از آدما ورزش و سلامت بدنی رو جدی نمیگیرن،این کلیشه غلط هست که میگن"ذهن و بدن از هم جداست" و به یک دوگانه و دوالیسم معتقدن.و به نظرم یکی از ریشه های این مساله هم مذهبی باشه که میگن چیزی به نام روح در ما وجود داره که جدا از بدن ماست و به روح یک موجودیت جداگانه میدن.به هر حال من خودم بعد از سالها به این نتیجه رسیدم که ما باید بدن مون رو در اولویت قرار بدیم و به صدای بدن مون گوش بدیم. به قول نیچه:There is more wisdom in your body than in your deepest philosophy
    حداقل من که میخوام امسال به صورت جدی سلامت بدنی ام رو جدی بگیرم و ممنون از هیوا که این فرصت رو در اختیار ما قرار میده.

  9. من از این مقاله اینجور برداشت کردم که در شرایط سخته که باید با هوشیاری و تلاش، شرایط خودمون و عزیزانمون را به عنوان یک وظیفه اخلاقی بهبود بدیم. داشتن حال خوب و سبک زندگی بهتر، یکی از چالش‌های همیشگی توی زندگی هستش. ولی واقعا چطوری میشه از این حالت منفعلانه و کرختی خارج بشیم و در عمل کاری کنیم؟ واقعا توی این روزگار حالی به آدم می مونه؟ نه والا !
    "آنچه ما را نکشد، می‌تواند ما را قویتر کند." واقعا جمله ی قشنگیه.

    1. ممنونم آرش جان که نظرت رو نوشتی.
      دوست دارم به یک نکته اشاره کنم. در فرهنگ و مملکتی که هر چیزی حتی نحوه شستن دست هم صدها سال به شکل قاعده اخلاقی و مناسک مذهبی در اومده و چه بسا با همین کار، رفتار ما از هدف اولیه ای که دنبالش بودیم(مثلاً پاکیزگی دست)، خالی شده.
      ما اینجا تلاشمون اینه که بدونیم که چه کاری به نفعمون هست و نتیجه انجام دادن یا ندادنش چی هست. در نهایت به انتخاب خودمون تصمیم بگیریم که اون رو انجام بدیم یا ندیم. مثل ماسک زدن در دوران کرونا یا انجام ورزش. نکته اصلی که در متن خواستیم بهش اشاره کنیم اینه که اگر کار متفاوتی نکنیم، ما هم همدست شدیم با سیستم ناکارآمد بیرونی که زندگی هامون رو سخت تر کرده.
      این "نه والا"یی هم که گفتی، نظر خیلیهاست. ممکنه بعضی ها این رو بیان نکنن اما در عمل حس کنن حال و انرژی اینکه کاری بکنند رو ندارن. در نتیجه کاری نمیکنن. قابل درکه اما اگه این حال، هفته ها و ماه ها ادامه پیدا کنه، فرصتهای زیادی رو از دست میدیم. سنمون هم که بالاتر بره بعیده با این "نه والا" قانع بشیم. ته دلمون میدونیم میشد کاری کرد...

  10. این درسته که شرایط فعلی ایران خوب نیست، و روی تک تک ما اثر میذاره، اما می‌خوام برگردم به موضوع این نوشته و بگم، هر کی باید از یه جای زندگی ، خودش رفتارش رو کنترل کنه و به اصطلاح فلاور نباشه.یعنی دنبال کننده نباشه، اینو نبینه که مردم چه کار میکنن، اونم همون کار رو بکنه، میبینن شرایط چقد بده، گرونی و اوضاع نامناسب و اینا رو که میبینه، زود ناامید نشه و بگه وای چی کار کنم.(همون طور که مردم میگن چی کار کنم)
    می‌خوام بگم، خودش از عقل و ذهن و وجودیت شخصی خودش استفاده کنه. ابداع کنه، بره جلو ، ططرح بده، آزمون و خطا کنه..
    میکل آنژ. وقتی. مجسمه داود رو آماده کرد، تراش شد، چهار سال طول کشید.بعد گفت من همش از اینجا میرفتم و این سنگ رو دیدم اما اصلا توجه نمی‌کردم که میشه همینو بتراشم و مجسمه کنم ، تا اینکه یک روز از یه زاویه دیگه به اون سنگ نگاه کردم، و مهمتر اینکه شروع به کار کرد و ادامه داد تا بعد از اون مدت درستش کرد.
    نوشته عمو هوشنگ رو که خوندم ، تقریبا موافق بودم، یعنی این وقفه عید اگه لااقل کمتر بود به نظرم بهتر بود، اما پاسخ هیوا جان رو که دیدم، متقاعد شدم، واقعا استراحت و ریکاوری لازم هست.این به نوعی همون آزمون و خطا است که گفتم در جهت بهتر شدن برنامه و کارمون.
    در خصوص موضوع این نوشته بخوام بگم، قبلاً چند پادکست از کوین ترودو گوش کردم، واقعا عالی صحبت میکنه, حتی به همه میگم اگه فرصت داشتن برن چند تا صحبت هایش رو گوش کنن. یه تکنیک معرفی میکنه، تکنیک کالاهان. به خصوص برای موضوع این نوشته خیلی این تکنیک تاثیر گذاره.من چندین مرتبه انجام دادم و حالم خیلی خوب شده.
    البته در کنار درس های سبک زندگی. عالی

    1. ممنونم علیرضا بابت صحبتهای خوبت. فقط یه نکته رو اضافه میکنم. من کوین ترودو رو الان دنبال نمیکنم اما ۱۸ سالم که بود یکی از کتابهاش رو خونده بودم. به طور کلی در مورد چنین آدمهایی نظرم اینه که به جز حال خوب، باید کمک کنن نتایج خوب هم بگیریم. یعنی چیزی که در همین تیتر بهش اشاره کردیم: حال خوب برای انجام کارهای مهم.

  11. من خودم به شخصه به موضوع تاثیر سبک زندگی بر سلامت روح و جسم باور دارم.
    چندین وقت هم هست که خودم در حال پیاده سازی این موضوع تو زندگی ام هستم و اثراتش رو دیدم.
    یکی از موضوعاتی که خیلی اهمیت داره اینه که ضمن این که خودمون رو روز به روز بهتر میکنیم، باید به سایر افراد هم کمک کنیم بهتر بشن. هر کاری که از دستمون بر بیاد براشون انجام بدیم. این هم حال مارو بهتر میکنه و هم جامعه رو.
    اگر به این فکر باشیم که گلیم خودمون رو از آب بکشیم بیرون و به فکر بقیه نباشیم، به نظرم این یه خطای محاسباتی خیلی بده.
    و عقیده دارم اصلاح سبک زندگی نیاز به صبر و استقامت بالا داره...
    تغییرات کوچیک ولی مداوم و هر روزه مبتنی بر برنامه

    1. ممنونم امیرجان که نظرت رو گفتی
      با صحبتهات موافقم اما یک نکته کوچک رو دوست دارم اشاره کنم در مورد اینکه گفتی به بقیه کمک کنیم.
      اینکه به بقیه کمک کنیم باید توی نتیجه دیده بشه. یعنی مسئولیم وقتی تلاش میکنیم برای کمک به بقیه، نتیجه مثبت هم بگیریم. چون خیلیها با نیت کمک به بقیه، بار سنگین کارهای نکرده آدمها رو بیشتر میکنن و در نتیجه حالشون بدتر میشه. خلاصه باید این کمک کردن به روش درستی انجام بشه و در نتیجه در عمل زندگی آدمهارو بهتر کنه.

  12. یکی از مشکلات برای تغییر سبک زندگی بخصوص در کشور ما اینه که درحال حاضر ما تو جامعه مون با عدم قطعیت های بسیار و بی برنامگی در سیستم کلان مواجه هستیم که روی برنامه ریزی شخصی و حال درونی ما تاثیر میذارن. به شخصه بارها تلاش کردم حال درونی ام رو تغییر بدم ولی مشکلات بیرونی قوی تر از انگیزه درونی من برای داشتن سبک زندگی دلخواهم متاسفانه منو وادار به تسلیم شرایط کردند

    1. سلام مهرگان عزیز،
      خیلی هامون تجربه ای که داریم به همین شکلی هست که شما گفتید.
      من دوست دارم به جای اینکه در واکنش به شما یه چیزایی بگم که شاید مفید هم نباشه، تلاش میکنم بخش صحبتهایی که گفتید رو یک بار تکرار کنم:
      - مشکلات بیرونی من قویتر از انگیزه درونی من برای داشتن سبک زندگی دلخواهم (هستند و ) من رو وادار به تسلیم شرایط کردند
      و یه سوال مطرح کنم: آیا کاری میشه کرد؟ لازمه یادمون هم باشه که ما یک بار فرصت زندگی داریم. شرایط هم به قول عامیانه "همینه که هست". واکنش ما چیه؟ کاری از دستمون برمیاد؟
      احتمالاً نه. شایدم آره.
      برای هر کس این جواب باید از درون خودش دربیاد. ممکنه در زمانهای مختلف هم جوابهای متفاوتی بده.
      یه نکته مهم دیگه اینه که در کل تاریخ بشر و جغرافیای کره زمین، سختی های زیادی وجود داشته. ابداً در این مقطع تاریخی و کشور ما سخت ترین شرایط رو نداریم. شاید در مقایسه با اونها حتی سخت هم نباشه اما ممکنه در مقایسه با بقیه کشورها حس کنیم شرایط ما خیلی سخته.
      شکی هم در این نیست که سیستم اجتماعی و اقتصادی مون مدتهاست ورشکسته شده و کاراییش رو از دست داده. مثل قطاری که رو به سمت سراشیبی داره میره.
      در چنین شرایطی تنها امیدمون خودمون هستیم. شاید. شاید خودمون هم از دست رفتیم یا داریم از دست میریم...
      من به شخصه نگران و بدبینم ولی به عمون نسبت امید و تلاشم رو دارم بیشتر میکنم

  13. چند روزی است که در حال بررسی سیستم عصبی مغز و نحوه ایجاد مسیرهای جدید هستم در مطالعاتی که کردم دیدم روش ایران فلوئنت در حقیقت روشی برای ساخت مسیرهای جدید عصبی برای یادگیری زبان است هرچند روند آموزش و شکل گیری آن هنوز مقدماتی است و تا رسیدن به مرحله شکوفایی زمانی طولانی دارد
    اما مهم این است که این کار شکل گرفته است و شاید اگر زبان آموز بداند که در حال چه کاری است برایش جذابتر باشد و یا شاید نباشد ( بستگی به فرد دارد )
    برای یادگیری هر مهارت و تکنیک و ایجاد قابلیت در فرد باید هزاران ساعت سعی و تلاش هوشمندانه داشت تا مسیر جدید عصبی مثلا برای یادگیری زبان ساخته شود
    اینکه بگوییم سخت است یا راحت بستگی به میزان تلاش فرد و علاقه فرد در هنگام تلاش دارد شاید من و شما بیاییم روزی شش ساعت زبان بخوانیم اما اگر درونمان شوق و ذوق و میل و رغبت و طلب نباشد منجر به عشق یادگیری نمی شود مثل اینکه شما یک بیمارید و به دکتر مراجعه می کنید و دکتر شربت و قرص مناسبی به شما می دهد که شما اعتقاد به اثر بخشی آن ندارید خوب اثر بخش هم نخواهد بود
    البته بی تاثیر نیست ولی شفا بخش هم نیست
    اینکه زندگی سخت است و باید قوی باشیم تا دوام بیاوریم شاید چند راه حل داشته باشد
    اینکه گروهی و تیمی با مشکل مواجه بشویم وقتی من بدانم که در رفع یک مشکل تنها نیستم و افرادی با نهایت دقت و سعی و تلاش همراه و یار و یاور من هستند مانند این است که تاجر ثروتمندی هستم که دهها تاجر ثروتمند دیگر کنارم هستند به نظرم اگر یادگیری جمعی در نظر بگیریم زندگی را زیاد سخت نخواهیم گرفت
    در جهان کنونی متاسفانه روند نزول اخلاقی در اکثر ارگان سازمان ها و ادارات و جوانب شیوع پیدا کرده و شاید یکی از راههای یادگیری این باشد که من و تیم و گروهم به موازین اخلاقی پایبند باشیم
    شاید عجیب و کمی غیر مرتبط به نظر برسد روابط اخلاقی بین انسانها و مفاهیم یادگیری ، اما به نظر شخصی من اگر من فرد ( با انصاف ) ( عادل) باشم هم در فعالیت های خودم و هم نسبت به تیم و گروهم انصاف و عدالت را رعایت می کنم اگر بتدریج ( ایثار) (گذشت ) در درون من نهادینه بشود برای خودم و گروه خودم زمان بهتر و زنده تری اختصاص می دهم مفهوم خانواده معمولا بعد از ازدواج معنا پیدا می کند
    اما بلافاصله بعد از اقتران عقد ما شاهد تولد اولین تولد هستیم تولد یک جامعه دو نفره که می تواند مثلا شش ساله باشد و کودکانه رفتار کند یا ۱۴ ساله باشد و مانند نوجوان عصبی با هم رفتار می کنند
    اما گاهی این جامعه اولیه ۲۵ ساله بالغ عاقل است و کمتر تنش و عصبی هستند
    در گروه و تیم یادگیری هم همین شکل است مجموعه تیم با تک تک اعضای تیم متفاوت هستند اما اگر تک تک اعضای تیم از نظر اخلاقی احساس ( رسالت ) ( تکلیف ) ( وظیفه ) داشته باشند که تیم را باید به قله برسانند بسیار شیوه یادگیری هم متفاوت می شود
    من شناخت زیادی نسبت به هیات مدیره سایت ایران فلوئنت ندارم اما احساس می کنم هنوز هم این مدیران باور ندارند که یک تیم ساخته اند و به گروه بیشتر به نگاه فردی و تک به تک نگاه می کنند
    مثلا تعطیلی ایام عید نوروز به نظرم اشتباه بزرگی بود ؛ چرا ؟
    می دانیم که بسیاری از افراد گروه به علت اهمالکاری و بی نظمی در مسیر و روند یادگیری مشکل داشته اند و تصور کنید که شما یک بیمارستان دارید با ۴۰ بیمار و بعد بگویید خوب دوستان من بروید خانه من و پرستاران و دکترها می خواهیم برویم سفر ؛ نه آنکه منکر نیاز سفر باشم ولی شیفت خاصی باید پیش بینی می شد که یک روز روند یادگیری متوقف نشود روند باید مثلا کاهش پیدا بکند اما هرگز نباید متوقف بشود
    مدیر گروه که هیوا جان هستند به نظرم لازم بود حتما در روز اول عید به گروه عید را تبریک می گفت و حضورش را نشان می داد من در پیامی در تلگرام خواهش کردم اما این پیام هنوز تیک دیدن نخورده است زندگی سخت است و یادگیری سخت است و تیم سازی سخت است و مدیریت سخت است و بودن سخت است اما مهم تر از بودن مفهوم ( شدن ) است که چه می خواهیم بشویم وچقدر حاضریم برایش بها بپردازیم

    1. ممنونم عمو هوشنگ عزیز،
      من چند بار صحبتهای شما رو خوندم. نکات متعددی رو فرمودید. البته بعضی از اینها مرتبط به این نوشته نبودند.
      اما از موضع پذیرش و یادگیری همه مواردی که فرمودید را در نظر میگیریم و مرور میکنیم. چالش اصلی برای این موضوعات هم ساختن سیستمی برای پیاده کردن این موارد هست. برای مثال شما فرمودید که تک تک اعضا تیم مسئولیت دارند که تیم را به قله برسانند.
      کاملاً درسته اما چگونه؟ سوال بهتر: چرا تقریباً همه تیم ها برعکس این دارن عمل میکنن؟ چالش اصلی اینجاست. برای همه این موارد هم در واقع باید وارد میدان عمل بشیم و اونجا نشون بدیم که چند مرده حلاجیم.
      متاسفانه محدودیت ها و کمبودها و سختی های زیادی هم وجود داره که نمیگذاره طبق برنامه جلو بریم. یعنی مدام هم باید روی برنامه و هدف و استراتژی مون متمرکز بمونیم هم برای مشکلات پیش بینی نشده هم آماده باشیم.
      اما چیزی که من گاهی در چنین شرایطی به بقیه میگم اینه که ما داریم تلاشمون رو میکنیم. ده ساله ده ها هزار ساعت از عمر و جوونیمون رو صرف این کارها کردیم. از خیلی چیزها زدیم. شدت فرسودگی و خستگی که در این راه تجربه کردیم (در کنار دستاوردها و لذتها و رشدها) به نظرم برای بیشتر آدمها غیرقابل تصوره. همونطور که ما هم نمیتونیم خستگی یا دستاوردهای یه عده از بزرگان رو تصور کنیم.
      البته همه اینها انتخاب خودمون (یا شاید تقدیر و اجبار) بوده.
      یه نکته دیگه رو هم به عنوان نکته پایانی عرض میکنم اما برای اینکه صحبت غیر مرتبط زیر این نوشته خیلی طولانی نشه، موارد دیگه رو باز نمیکنم ولی همه رو بررسی میکنیم چون میدونیم با توجه کردن به این نکات میتونیم بهتر بشیم.
      نکته آخر اینکه فقط بخشی از هر چیزی، از بیرون دیده میشه. بخش زیادیش و احتمالاً بخش مهمترش دیده نمیشه. مثلاً اینکه ما چند روز عید رو تعطیل کردیم چون هم عده ای از دوستان این رو نیاز داشتن هم خودمون زمانی رو برای بازبینی و جمع بندی و حتی استراحت و ریکاوری و تجدید انرژی نیاز داشتیم. ولی نکته اصلی اینه که فول تایم به شکل تیمی متمرکز روی همین فعالیتهایی هستیم که خود شما شش هفت ماهه بخشیش رو دیدید. امیدوارم در درازمدت به جای خوبی برسیم.
      بازم ممنونم ازتون بابت دلسوزی و وقتی که میگذارید و دغدغه هایی که مطرح میکنید عمو هوشنگ عزیز

  14. سلام
    من می خوام گزارشی کوتاه از کارهای کوچیک و تغییراتی که در سبک زندگیم ایجاد کردم و برای من بسیار مفید بود و به طرز شگفت انگیزی منجر به بهبود وضعیت جسمی و همینطور تنظیم بهتر احساسات و هیجاناتِ من شده رو با شما به اشتراک بذارم.‌
    کارهای مثل ؛ غذا خوردن با الگوی ده -چهارده ساعتِ به شکل روزه منقطع، صبح زود تقریباً پنج و نیم بیدار شدن و بلافاصله تمرین تنفسی ویم هاف رو انجام دادن در ادامه مدیتیشن و نیم ساعت ورزش و دوش آب سرد و مدت کوتاهی خورشید نگری ، در طول روز بسته ها و واحد های کوتاه پنج دقیقه ای برای نوشتن و احوالپرسی با خودم و انجام دو واحد ده دقیقه ای یوگا نیدرا و عصر حرکات و تمرینات کششی و اصلاحی و آخر روز هم مدیتیشن و نوشتن از روزم . چند ماه تکرار این روند و تبدیل شدنش به یک روتین برای من واقعاً کمک کننده بوده. مشتاقم در ادامه نکات و تکنیک های کاربردی و عملی شما رو یاد بگیرم و به کار ببرم. ممنونم

    1. ممنونم سارا جان،
      من هم سالهاست کارهای مشابهی انجام میدم. در گروه های کوچکی که چند ساله داریم زیاد در مورد این ها صحبت کردیم. به طور مداوم هم روی بهبودشون کار میکنیم. برام جالب بود مواردی که اشاره کردی چون میدونم دوره های ما رو نگذروندی اما دقیقا بخشی از سرفصل های اصلی ما رو لیست کردی. البته مشکلات مشابهی که داریم ما رو به سمت راه حل های مشابهی ممکنه بکشونه.
      به هرحال مهمترین نکته همونطور که شما گفتی اینه که خودمون در حد توانمون کمی کنترل رو به دست بگیریم. در اون صورت میبینیم که اوضاع بهتر میشه و کمتر در این شرایط سخت آسیب میبینیم. وگرنه قطعاً اوضاع بدتر و بسیار بدتر خواهد شد.
      البته هر کسی باید خودش این رو تجربه کنه وگرنه ممکنه شبیه شعار و نصیحت به نظر برسه.

      1. ممنونم هیوا
        به نظرم درد و رنج هم یک نقطه peak و اوجی دارند. که هر فرد خودش می دونه کجاست و باید خیلی خوش اقبال باشی که به اون نقطه اوج برسی. چون بعدش تازه یاد می گیری زندگی کردن رو بدون رنج و عذاب و از یه جایی به بعد آدمها و تکنیک ها و کتابها و منابع و ابزار یکی یکی اون ها هستن که به جستجوی تو میان . خوشحالم که هم مسیریم. امیدوارم منم در این مسیر بتونم کمکی بکنم.

    1. درسته مریم. اما سوال اصلی رو خودت پرسیدی:
      "اما چه باید کرد"
      اگر قرار باشه چیزی تغییر کنه، مربوط به جواب همین سوال هست.
      چه باید کرد
      چه میشود کرد
      ...
      فرصت هم کوتاهه

  15. واقعا زندگی سخته و با یه جسم ضعیف نمی شه از پسش بر اومد.تازه من هم مثل خیلی‌ها از بیماری گریزانم و اگر به فکر سلامتیم نباشم این بیماری‌ها قطع به یقین اتفاق خواهد افتاد.

    1. درسته گونای عزیز کاملاً موافقم
      اما نکته مثبت اینه که بدن ما پتانسیل این رو داره که چند برابر بهتر بشه. قبلاً علم این کار وجود نداشته اما الان تقریباً هر چی که لازم هست رو میدونیم. چالش اصلی جا کردن اینها در سبک زندگی روزمره مون هست که داریم روش کار میکنیم

  16. با درود؛
    تمام این حرفها درسته ولی انجام دادنش به پشتکار و تلاش فوق العاده ای نیازمنده و همچنین صبر…(به قول معروف گاو نر می خواهد و من کهن)

    1. متوجه منظورت هستم میثم جان اما سوال اصلی اینه که ارزشش رو داره یا نه؟ به نظرم داره.
      از طرفی اگه انجام این کارها خیلی سخته باید ببینیم چرا خیلی سخته. چون به نظرم یه جای کار ایراد داره.
      در پاسخ به کامنت گونا یه کم در مورد این سختی و مقاومت صحبت کردم برای اینکه تکرارش نکنیم لینکش رو میذارم اینجا: لینک
      در کل انجام نسبتاً ساده کارهایی که در ظاهر یا به روش فعلی ما سخت به نظر میرسن یه هنره. ما این رو تارگت میکنیم.
      تلاش ما اینه به جای گاو نر و مرد کهن، تراکتور و مرد منظم رو جایگزین کنیم :))

  17. من همیشه فکر میکنم جسم من مثل یه اسب یا وسیله میمونه که باید حالش خوب باشه تا بتونه منو به اهدافم برسونه! حال خوب برای کارهای خوب در شرایط سخت

    1. دقیقاً اینطوریه. موضوع بدن تقریباً در تمام مدلهای جدید رواندرمانی و حوزه های مرتبط، محوری هست. برای داشتن حال خوب و انجام کارهای بزرگ، باید بدن شاداب و سالمی داشته باشیم.
      به نظرم در دوره ای مثل دوره ما که به این موضوع، شدیداً بی اعتنایی میشه، باید تمرکزمون روی این موضوع بیشتر باشه

  18. چقدر من این عکس مردی که داره خودش رو شکل می ده رو دوست دارم… خیلی خوبه که در یک دوره زبان به این چیزا هم توجه می شه. به حاشیه هایی توجه می شه که اگه توجه نشه، موضوعات مهمی از جمله زبانن که اول همه به حاشیه می رن…

    1. نگاه ما به زبان طوریه که ما رو به چنین دوره هایی نیازمند میکنه.
      ما میگیم یادگیری واقعی یک زبان (که یک شیوه متفاوت از درک و فهم دنیا رو در کل وجود ما میسازه)، یک پروژه بزرگه
      برای انجام چنین پروژه های بزرگی، نیاز به این داریم که آدم داناتر، منظم تر و به طور کلی سالمتر و شاداب تری بشیم.
      که از پس انجام پروژه های بزرگی مثل تسلط بر یک زبان جدید بربیایم.
      وگرنه بهترین کلاسها هم نمیتونن ما رو به نتیجه نهایی برسونن

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *