اصل اول حافظه: چگونه احتمال فراموشی را کاهش دهیم؟

پس از چند دهه مطالعه مغز، امروزه می‌دانیم که حافظه جای مشخصی در مغز ندارد و در واقع، حافظه در کل مغز توزیع شده است.
قبلاً پژوهشگران در سلولهای مغز به دنبال حافظه می‌گشتند. اما الان معلوم شده است که این حافظه بیشتر مربوط به ارتباطات بین این سلول‌هاست نه خود آنها.
هر کدام از 100 میلیارد سلول مغزی ما، به طور متوسط با هفت هزار سلول دیگر مرتبط هستند و در مجموع شبکه عظیمی به طول 150 هزار کیلومتر از اتصالات و سیم‌کشی‌ را در مغز هر کدام از ما تشکیل داده‌اند.
اگر سوار بر ماشینی با سرعت 300 کیلومتر بر ساعت سعی کنیم مسیری برابر با طول این اتصالات و ارتباطات داخل مغزمان را طی کنیم، باید حدود سه هفته به رانندگی ادامه دهیم!

قاعده Hebb : اطلاعات چگونه در مغز ذخیره می‌شوند؟

طبق قاعده Hebb که نحوه به خاطرسپاری اطلاعات در مغز را توضیح می‌دهد، سلولهای مغزی یا نورون‌هایی که با هم فعال می‌شوند، به هم وصل می‌شوند و یک ارتباط را شکل می‌دهند؛ ارتباطی که اطلاعاتی را در خود حفظ و ذخیره می‌کنند.
برای روشن‌تر شدن نحوه کار حافظه یک مثال فرضی را بررسی می‌کنیم. اولین باری که هر کدام از ما در بچگی شیرینی خانگی دست پخت مادرمان را خورده ایم در نظر می‌گیریم:
در آشپزخانه آماده شدن شیرینی را نگاه می‌کنم، پس از زمانی طولانی انتظار صبرم کم کم لبریز می‌شود و بالاخره شیرینی آماده می‌شود. مادر شیرینی خوشمزه‌ای که هنوز کامل سرد نشده را به من می‌دهد. شکل، بو و مزه آن شیرینی خوشمزه و گرم در ذهنم حک می‌شود.

اگر به زبان علمی و طبق قاعده Hebb بخواهیم بگوییم، تمام آنچه در آن روز از طریق حواس مختلف حس می‌کنم به شکل سیم‌کشی‌ها و اتصالات بین سلولهای عصبی در مغزم ثبت می‌شود؛ به عبارتی در حافظه‌ام ذخیره می‌شود.

دفعه بعد که کلمه شیرینی را می‌شنوم، بوی آن به مشامم می‌رسد یا آن را در جایی ‌می‌بینم، قسمتی از آن خاطره مربوط به تجربه قبلی بازنواخته می‌شود. مغزم من دوباره شکل، بو، مزه، صدا و احساس آن روز را زنده می‌کند و من آن را دوباره تجربه می‌کنم.
از آن به بعد، کلمه شیرینی برای من مرتبط شده است به حجم بسیار زیادی از اطلاعات متنوع: صدای شیرینی، بوی آن، خاطره آن روز و حضور مادر، مزه آن و غیره. دیگر نمی‌شود این کلمه را فراموش کرد.
حالا کلمه نا آشنای marshmallow را در نظر بگیرید. تلفظ این کلمه چگونه است؟ معنای آن چیست؟ نمی‌دانیم. نه تصویری از آن در حافظه داریم؛ نه خاطره‌ و تجربه قبلی.
تنها چیزی که می‌توانیم به آن توجه کنیم -اگر الفبای انگلیسی را بلد باشیم- املای آن است که آن هم به آسانی در ذهن نمی‌ماند. در چنین شرایطی بعید است تا رسیدن به انتهای این نوشته، چیزی از این کلمه در خاطرمان مانده باشد.

چهار سطح پردازش مغز

تفاوت شیرینی و marshmallow یا به عبارتی، تفاوت آنچه به یادمان می‌ماند با آنچه فراموش می‌کنیم، در تعداد مراحل پردازش ذهنی است. در این بخش، در مورد این چهار سطح از پردازشی که مغز بر روی اطلاعات دریافتی انجام می‌دهد، صحبت می‌کنیم.

شیرینی را نمی‌توانیم فراموش کنیم چون این کلمه در ذهن ما مرتبط شده است به کلمات و تصاویر و حس‌ها و تجربیات دیگر که هرکدام مثل قلابی هستند برای دسترسی به کلمه شیرینی، اگر جایی بوی آن به مشام ما برسد، اگر مزه آن را بچشیم یا آن را از کسی بشنویم بلافاصله یاد کلمه شیرینی می‌افتیم. در واقع فراموش کردن چنین کلمه‌ای کار مشکلی است.

در دهه 70 میلادی، روانشناسان با تحقیقات گسترده‌ای که روی دانشجویان انجام دادند به این نتیجه رسیدند که اگر فقط ساختار (به عنوان مثال املا: marshmallow ) یک کلمه را داشته باشیم، فقط یک سطح پردازش در ذهن انجام می‌شود و کمترین سطح به‌خاطرسپاری را تجربه خواهیم کرد.

اما اگر صدای کلمه را هم به آن اضافه کنیم، احتمال اینکه آن کلمه را فراموش کنیم نصف می‌شود.

اگر به نحوی درگیر معنای آن کلمه هم شویم، مثلاً عکس آن را ببینیم یا شرح و توصیف آن را بخوانیم، این احتمال باز هم نصف می‌شود.

در صورتی‌که علاوه بر دانستن موارد قبلی، خود ما هم با آن کلمه درگیر شویم به عنوان مثال آن را لمس کنیم، احتمال به خاطر سپاری آن 6 برابر زمانی خواهد بود که فقط ساختار و املای آن را بدانیم.

در این مورد اخیر، تمام چهار سطح پردازش به هم متصل می‌شوند و به این ترتیب آن کلمه بهتر به‌خاطر سپرده می‌شود و راحت‌تر به یادمان می‌آید.

این دقیقاً کاری است که هنگام یادگیری زبان باید با کلمات جدیدی مثل marshmallow انجام دهیم. یعنی باید چهار نوع ارتباط برای آن ایجاد کنیم: 1) ساختار، 2) صدا، 3) معنا و 4) ارتباط شخصی (یا شخصی‌سازی آن)

چگونه یک کلمه جدید انگلیسی را فراموش نکنیم؟

برای اینکه marshmallow را هم مثل شیرینی فراموش نکنیم، باید از هر چهار سطح پردازش ذهنی استفاده کنیم:

1-ساختار

در ابتدایی‌ترین سطح، باید با ساختار آن آشنا شویم؛ به عبارتی باید بتوانیم آن را بخوانیم.

2-تلفظ

اما آشنایی با ساختار یک کلمه جدید کافی نیست و برای به خاطر سپردن آن باید از این سطح فراتر برویم: در یک سطح بالاتر، باید صدای این کلمه را هم بشنویم. به کمک تلفظ می‌توانیم ساختار را به گوش و دهان خود مرتبط کنیم؛ می‌توانیم آن را به درستی بشنویم و تلفظ کنیم و در صحبت خود از آن استفاده کنیم.

تلفظ کلمه marshmallow؛ سطح دوم پردازش این کلمه، در مغز ما 

به همین دلیل است که ما در روش تسلط دائمی، یادگیری زبان را با تلفظ صداهای زبان انگلیسی شروع می‌کنیم؛ حتی قبل از آنکه ساده‌ترین کلمات را یاد بگیریم. با دانستن تلفظ یک کلمه، قسمت‌های مربوط به ساختار و صدا در مغز به هم مرتبط می‌شوند و به همین سادگی احتمال به‌خاطر سپاری آن کلمه دو برابر می‌شود.

اما همانطور که قبلاً گفتیم، مغز ما برای صرف کمترین توان و انرژی، معمولاً کلمات سطح دوم را هم فیلتر می‌کند؛ یعنی کلماتی بدون معنا و بدون ارتباط به خود ما را فراموش می‌کند تا بیهوده فضای مغز را اشغال نکنند.

3-معنی

برای انکه یک گام دیگر هم فراتر برویم و یک سطح پردازش ذهنی دیگر روی این کلمه انجام دهیم، باید مفهوم و معنی این کلمه را هم بدانیم.

مفاهیم و موضوعات را از یک منظر می‌توانیم به دو دسته مفاهیم انتزاعی و عینی (یا واقعی) دسته‌بندی کنیم. مفاهیم انتزاعی مفاهیمی مثل تاریخ تولد یا فوتبال هستند که قابل لمس شدن و دیدن نیستند و صرفاً تعاریف و توصیفات ذهنی ما انسان‌ها هستند اما چیزهای مانند کیک تولد یا توپ فوتبال که در بیرون از ذهن ما و در دنیای واقعی هم وجود دارند، نمونه‌های از مفاهیم عینی و واقعی هستند.

به خاطر سپاری مفاهیم عینی، به دلیل آنکه جزئیات بیشتری دارند و مغز ما را بیشتر درگیر می‌کنند راحت‌تر است. به همین دلیل است که ما عکس انیشتین را راحت‌تر از کلمه فیزیک یا “نسبیت خاص” به خاطر می‌سپاریم.

پس برای اینکه مغز ما کلمه marshmallow را در سطح سوم هم پردازش کند و احتمال فیلتر شدن آن کمتر شود، باید معنی آن را به شکلی ملموس درک کنیم.

مغز ما عکس را بهتر از نوشته و حرف به خاطر می‌آورد. تحقیقات متعدد انجام شده بر روی حافظه تصویری انسان حاکی از آن هستند که عملکرد و کارایی این بخش از حافظه ما شگفت‌انگیز است.

یکی از ترسناکترین این تحقیق‌ها که در دهه 60 میلادی و توسط دکتر گوستاو فنچر انجام شد؛ تحقیقی بود موسوم به آزمون Two-alternative forced choice که تعدادی از دانشجویان را به دلخواه به صندلی بستند، چشم‌های آنها را باز نگاه داشتند و 612 عکس تبلیغاتی مجلات مختلف را به آنها نشان دادند و از آنها خواستند که تصاویر قدیمی و آشنا را از بین ترکیبی از تصاویر جدید شناسایی کنند. شرکت‌کنندگان در 98.5 درصد موارد به درستی توانستند این عکس را شناسایی کنند.

در ادامه دانشجویان را به مدت 5 روز متوالی در اتاق‌هایی تاریک نگاه داشتند و ده‌هزار عکس را پشت سر هم به آنها نشان دادند. این بار دقت تشخیص تصاویر 83 درصد بود.

نتیجه این آزمایشات این است که مغز ما توانایی شگفت‌انگیزی در به خاطرسپاری تصاویر دارد. تنها چالش ما این است که چگونه از این موهبت و ظرفیت ذاتی استفاده کنیم.

بنابراین یکی از موثرترین تکنیک‌های به خاطرسپاری کلمات، استفاده از تصاویر مرتبط به آن کلمه است؛ عکسی که معنا و کاربرد آن کلمه را نشان می‌دهد یا درباره جمله و داستانی‌ است حاوی آن کلمه و مفهوم.

مارشملو (marshmallow)، نوعی شیرینی خمیر مانند شیرین است که از ترکیب موادی مانند شکر و تخم‌مرغ درست می‌شود.

برای کلمات عینی می‌‌توانیم به راحتی کلمه موردنظر را به انگلیسی در Google Image یا سرویس عکس گوگل جستجو کنیم و از بین نتایج نمایش‌داده شده، عکسی را به دلخواه خود انتخاب کنیم. برای کلمات انتزاعی هم می‌توانیم همین جستجو را انجام بدهیم و از تصاویر نمایش داده شده توسط گوگل استفاده کنیم.

به عنوان مثال اگر کلمه فیزیک را سرچ کنیم احتمالاً عکس انشتین، نیوتون و سیب معروف آن، فرمول E=MC^2 یا یک نمودار آشنای فیزیک جز نتایج خواهند بود. به دلخواه می‌توانیم یکی از آنها را انتخاب کنیم.

چون این فرآیند جستجو و انتخاب عکس مناسب را خود ما انجام می‌دهیم، این عکس حتی اگر ارتباط واضحی به آن کلمه (مثلاً فیزیک) نداشته باشد، در ذهن ما به آن مرتبط می‌شود و به خاطرسپاری آن را بسیار ساده‌تر می‌کند.

تا اینجا از سه سطح از چهار سطح پردازش مغز استفاده کردیم. برای استفاده از حداکثر توانایی مغز در به خاطرسپاری مفاهیم، می‌توانیم از سطح چهارم هم در برخی موارد بهره ببریم:

4- مالک کلمات شویم: عبور از چهار مانع و فیلتر ذهنی حافظه با شخصی‌سازی کلمات

اگر از صدا و تصاویر استفاده کنیم، دو تکنیک بسیار موثر را برای به‌خاطرسپاری کلمات به کار برده‌ایم؛ اما برای افزایش 50% کارایی می‌توانیم آن کلمه را به نحوی در قالب داستان، خاطره یا هر روش خلاقانه دیگری به خودمان مرتبط کنیم.
به عنوان مثال می‌توانیم چند ثانیه خود را به همراه صمیمی‌ترین دوستمان تصور کنیم، در حالیکه هر دو به مارشملو تبدیل شده‌ایم؛ دو مارشملوی سفید و صورتی که قرار است توسط بچه همسایه خورده شویم!

بعداً هر وقت کلمه مارشملو را ببینیم یاد آن تصویر ذهنی و داستان ساختگی خودمان می‌افتیم و بر عکس، هروقت بخواهیم مارشملو را به خاطر بیاوریم، جزئیات مختلف آن داستان می‌تواند کلمه marshmallow را به یاد ما بیاورد.
یعنی ممکن است در لحظه اول خود کلمه مارشملو را فراموش کنیم اما داستان خورده شدن دو مارشملوی زنده توسط بچه همسایه به راحتی یادمان می‌آید و سریع کلمه مارشملو را به خاطرمان می‌آورد.
برای کلمات دیگری مثل cat می‌توانیم به آخرین باری که یک گربه را دیدیم یا به گربه دوران کودکی خود (مثلاً به نام پیشی) فکر کنیم. شخصی کردن کلمات با داستان و خاطره و تصورذهنی، برای کلمات انتزاعی اثربخش‌تر و لازم‌تر است.

نحوه استفاده ما از این اصل حافظه برای یادگیری زبان

در روش تسلط دائمی، ابتدا لیستی از کلمات عینی کاربردی را یاد می‌گیریم که بر اساس تحقیقات آماری انجام شده روی صدها میلیون کلمه، این کلمات، کلمات پایه زبان انگلیسی محسوب می‌شوند. بعد از آن، بر روی این پایه و زیربنا، کلمات انتزاعی را به کمک چهار سطح پردازش ذهنی و به‌خاطر می‌سپاریم

هر چقدر جزئیات این تصور بیشتر و زنده‌تر باشد، احتمال فراموشی آن کمتر می‌شود. اگر از احساسات اغراق‌شده یا تصورات خنده‌دار و عجیب استفاده کنیم، بهتر است؛ اما به شرطی که زمان و انرژی زیادی را صرف اینکار نکنیم و وسواس به خرج ندهیم.
با شخصی‌سازی کلمه جدید، شبکه عصبی مربوط به این کلمه بزرگ و بزرگتر می‌شود و دیگر فراموشی آن کاری سخت و گاهی غیرممکن می‌شود.

بعداً یاد می‌گیریم که چگونه این صداها و تصاویر و داستان‌ها و خاطرات را همراه با کلمه انگلیسی موردنظر بر روی فلش‌کارت، کنار هم قرار دهیم.

نکات اصلی این درس

  • مغز ما مثل یک صافی و فیلتر پیچیده عمل می‌کند: اطلاعات به دردنخور و بی ربط و بدون معنی را فراموش می کند و اطلاعات مفید و معنی دار را به حافظه می سپارد.
  • کلمات انگلیسی در دسته اول جای می گیرند؛ چون صدای ناآشنایی دارند، معنی مشخصی برای ما ندارند و نمی توانیم آنها را به زندگی و تجارب و خاطرات خود مرتبط کنیم.
  • به سه روش می توانیم کلمات انگلیسی را از این فیلتر و صافی مغز عبور دهیم:
  • تلفظ آن کلمه را بلد باشیم. لازمه اینکار این است که علاوه بر دانستن املای آن، اول سیستم صوتی و نظام آوایی زبان انگلیسی را یاد بگیریم: اینکه این زبان چه صداهای دارد، چگونه آنها را بشنویم و به درستی تلفط کنیم.
  • آن صدا را به یک تصویر مناسب مرتبط کنیم.
  • آن عکس را به زندگی و تجربیات خود مرتبط کنیم.

13 دیدگاه دربارهٔ «اصل اول حافظه: چگونه احتمال فراموشی را کاهش دهیم؟»

  1. سلام وعرض ادب
    جناب هیوای عزیزوصبور
    ممنونم بخاطرنحوه ی آموزش خوبتون
    من همیشه ازکسانی که موفقیت های چشمگیری داشتن ودیگران هم جاپای اون گذاشتن وموفق شدن پیروی میکنم
    قطعااین روش روادامه میدم تاموفق شم

  2. سلام
    هیوا جان خیلی خیلی ممنون بابت وقتی که میزاری و دانشی رو که معلومه با مطالعه ی زیاد و کنکاش در مقالات مختلف به دست آوردی و تجزیه و تحلیل کردی و همزمان با آزمون خطا بهترینش رو در اختیار افرادی که دوست دارند زبان انگلیسی رو بیاموزن بدون هیچ چشم داشتی قرار میدی . خدا قوت ،
    مطمئن باش کارت بی اجر نمیمونه و دعای خیر هممون در مسیر زندگی بدرقه ی راهته

  3. درود هیوای عزیز .خیلی ممنون و سپاسگذار از مطالب کاربردی و مفیدت .از اینکه هنوز انسانهای شریف تو ایران وجود دارن جای خوشحالی و امیدواریه .
    با آرزوی بهترینها.

  4. من واقعا در یادگیری مشکل داشتم،ولی با این راهکار شما مطمئنم تا ۶ ماهه دیگه خیلی راحت انگلیسی صحبت میکنم.بسیار ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *