(زبان را خودآموز بخوانیم یا کلاس زبان برویم؟)
در انتهای این نوشته شما:
میتوانید تصمیم بگیرید که آیا کلاس زبان برای شما مناسب است یا خیر،
قادر خواهید بود کلاس و معلم خوب را از بد تشخیص دهید،
میتوانید تصمیم بگیرید که آیا بهتر است زبان را به صورت خودخوان بخوانید یا نه.
مقدمه: چرا کلاس زبان میرویم؟
ما برای حل بسیاری از مسائل خود به متخصص مراجعه میکنیم. به همین دلیل همانطور که برای درمان بیماری به دکتر مراجعه میکنیم، برای یادگیری زبان هم اولین راهحلی که به ذهنمان میرسد این است که در یک آموزشگاه برای کلاس زبان ثبتنام کنیم.
از طرفی، اگر کلاس زبان نرویم، نمیدانیم چگونه باید آن را یاد بگیریم؟ از کجا باید شروع کنیم؟ از بین این همه کتاب و مجموعه و DVD و سایت، از کدامها و به چه ترتیب و روشی استفاده کنیم؟
در این سرگردانی و ابهام، دنبال کسی هستیم که راهنماییمان کند. اما در کلاس زبان خبری از این سرگردانی نیست: منابع مشخصی را درس میدهند، امتحان میگیرند و مدرک میدهند. پس گاهی تنها برای نجات از این بلاتکلیفی به کلاس زبان پناه میبریم.
وقتی هم که وارد این مسیر شدیم، فارغ از اینکه در عمل نتیجه موردانتظار را میگیریم یا نه، احساس میکنیم داریم کار مفیدی انجام میدهیم و به قول معروف “به هر حال از هیچی که بهتر است”.
علاوه بر این بسیاری از ما، به ویژه اگر در انگیزه دادن و نظم دادن به خود مشکل داشته باشیم، احساس میکنیم که کلاس زبان و محیط آن، ما را وادار میکند که به صورت منظم زبان بخوانیم.
این موارد تعدادی از دلایل ما برای رفتن به کلاس زبان است.
در این سناریوی آشنا، به صورت ضمنی به دلایلی اشاره شد که باعث میشوند کمی شتابزده در یک کلاس ثبت نام کنیم:
- فکر میکنیم کلاس زبان، بهترین روش برای یادگیری زبان است.
- گاهی فقط برای فرار از ابهام و سرگردانی به کلاس زبان پناه میبریم.
- نمی توانیم به صورت خودآموز بخوانیم. در نتیجه سادهترین و دردسترسترین راه حل را انتخاب میکنیم.
- با رفتن به کلاس، حداقل احساس میکنیم کاری کردهایم.
البته لازم است در همین اول موضوعی را روشن کنیم: در این نوشته، قرار نیست بگوییم کلاس زبان اصلاً مفید نیست. در واقع کلاس زبان هم مانند کتابهای خودآموز، دیدن فیلم و سریال، مهاجرت به یک کشور خارجی و… سطح زبان ما را بهتر میکند.
اما از آنجا که وقت و پول ما در زندگی محدود است، بهتر است سوالهای بهتری از خودمان بپرسیم:
- اگر تصمیم گرفتیم که به کلاس زبان برویم، چگونه یک معلم یا موسسه خوب را انتخاب کنیم؟
- آیا کسانی که سالها وقت صرف میکنند و دورههای این موسسات را میگذرانند، از نتیجه واقعی که میگیرند راضی هستند؟
- آیا برای شخص من، رفتن به کلاس زبان سریعترین، کم هزینهترین و راحتترین راه مسلط شدن به یک زبان است؟
در ادامه این نوشته سعی میکنیم به سوالاتی از این دست پاسخ دهیم.
سرعت پیشرفت ما در کلاس زبان برابر است با سرعت کندترین دانش آموزان کلاس
از این لحاظ بهترین کلاسهای زبان، آنهایی هستند که هر روز به زبان آموزان تکلیف میدهند و دانش آموزان کندتر و تنبلتر را بر اساس این تکالیف، از همراهی کردن بقیه کلاس محروم میکنند.
در واقع برنامه آموزشی کلاس نباید بر اساس عدم توانایی عدهای از اعضای کلاس، تغییر کند و به عقب بیفتد. کسانی که تواناتر هستند باید مسیر آموزشی خود را طی کنند و بقیه باید به سطح پایینتر و فضایی مناسبتر بروند.
برای اینکه در عمل، انداختن افراد به سطوح پایینتر ممکن باشد، باید تعداد سطح بندیها زیاد باشد (حداقل ۵ سطح) تا زبان آموزان بتوانند به راحتی به سطوح بالاتر یا پایینتر منتقل شوند.
موسسات برای اینکه بتوانند چنین روشی را به کار بگیرند باید معلمان و کلاسهای بیشتری را برگزار کنند و هر کلاس را با تعداد کافی زبان آموز پر کنند اما این کار، هزینههای آنها را افزایش میدهد. این در حالیست که یکی از هدفهای اصلی این موسسات داشتن درآمد بیشتر است.
اکثر معلمها، تجویزی درس میدهند، نه تشریحی
در ابتدا لازم است که این دو روش تدریس را تعریف کنیم:تدریس تجویزی (prescriptive): روش تدریسی که در آن تمرکز بر این است که قوانین یک زبان چگونه باید استفاده شود.
تدریس تشریحی(descriptive) : در این روش تمرکز بر این است که کلمات و قواعد یک زبان، در عمل چگونه به کاربرد میشوند.
بسیاری از معلمهای زبان، ناخواسته خود را در جایگاه حفاظت و دفاع از آن زبان میبینند. شاید به این دلیل از توجه به بخشهای محاورهای و غیررسمی زبان اجتناب میکنند و صرفاً طبق کتابهای درسی، به تجویز بخش رسمی آن میپردازند حتی اگر غیرقابل استفاده یا کم کاربرد باشند.
برای مثال ممکن است معلمی به دلیل آنکه در جمله زیر، مفعول مورد سوال قرار گرفته، روی ?with whom were you speaking تاکید کند. اما در میان انگلیسیزبانان، جمله ?who were you speaking to بسیار رایجتر است.
ممکن است برخی از معلمها در کلاس زبان به ویژه معلمان سن بالا، حساسیت زیادی روی این داشته باشند که تمام اصول زبان را باید کاملاً درست به کار برد. اما واقعیت این است که نه ما و نه انگلیسیزبانان در مورد زبان مادری خود، آنقدر وسواس به خرج نمیدهیم.
هدف بسیاری از ما، از یادگیری انگلیسی این است که از آن به عنوان یک ابزار برای مطالعه، مکالمه و کاربردهایی از این قبیل استفاده کنیم. اگر دقیقاً مانند کتاب گرامر صحبت کنیم، لحن گفتار و نوشتار ما رسمی و به قول عامیانه بیش از حد کتابی میشود و این موضوع، ارتباط راحت با یک فرد انگلیسیزبان را سخت و درک گفتگوهای روزمره یا فیلم و آهنگها را دشوار میکند.
معلمی که به جای تجویز، کاربرد واقعی را توضیح میدهد، بیشتر به پیشرفت ما کمک میکند. چنین معلمی این تمایل و توانایی را دارد تا به جای تجویز صرف، مواردی را که لازم است، به خوبی تشریح کند. مثلاً توضیح دهد که چرا یک قاعده مشخص، در یک گفتگوی محاورهای و خیابانی رعایت نمیشود.
همچنین یک معلم خوب باید به شاگردانش توضیح دهد که چه کلمات و قواعد و اصطلاحاتی را بر اساس میزان کاربردی بودن آنها تمرین کنند؛ نه اینکه به همه درسها به یک اندازه اهمیت بدهد و بر اساس یک کتاب گرامری یا کتاب لغت، صفحه به صفحه جلو برود.
به عنوان مثال، منطقی نیست که برای افعال کاربردی تر مانند زمان ساده یا گذشته و آینده به اندازه افعال کمکاربرد مانند حال کامل و گذشته کامل استمراری – که بسیار کاربرد کمتری دارند- وقت بگذاریم؛ حتی اگر این درسها، در کتاب گرامر به دنبال هم آمده باشند. به این شیوه، هم صرفهجویی زیادی در زمان یادگیری میکنیم و هم با زحمت کمتر، نتیجه بیشتری میگیریم.
از این جهت غالباً بهتر است که معلمی انتخاب شود که حساسیت کمتری روی این موضوع دارند. شاید یک معیار سرانگشتی خوب از این نظر این باشد که قبل از ثبت نام، از او بخواهیم که تعدادی نکات و ساختارهای محاورهای انگلیسی را همراه با مثال برای ما توضیح دهد. از روی جواب آنها میتوانیم قضاوت کنیم که اولاً چقدر وسواس غیرمفید در مورد رعایت کردن گرامر و کتاب درسی دارد و دوماً چقدر خوب میتواند نکات آموزشی را توضیح دهد.
معلم خوب، یاد نمیدهد!
وظیفه اصلی یک معلم خوب این است که شرایطی را فراهم کند تا:
- شاگرد او به صورت فعالانه، یاد بگیرد.
- مسیر یادگیری را برای شاگردش ترسیم کند تا هرلحظه بداند که در کجای این مسیر است و مرحله بعدی چیست.
- باید به اون نحوه خواندن و به حافظه سپردن عملی را بیاموزد.
- باید سوالات او را جواب دهد.
- ضعفها و اشکالات شاگردش را ببیند و به رفع آنها کمک کند.
- باید وقتی که شاگرد او در طول مسیر به موانع ذهنی میرسد و دلسرد میشود، برای حمایت و انگیزه دادن به او حاضر باشد.
در همه این زمانها، لازم است که معلم کمی از شاگردش فاصله بگیرد و بر وسوسه تدریس تحمیلی و تجویزی به روش سنتی غلبه کند تا او خود فعالانه در مسیر یادگیری قدم بردارد.
در مفهوم سنتی تدریس، غالباً نه رابطهای وجود دارد و نه حمایتی. وظیفه معلم صرفاً این است که تدریس کند، تکلیف بدهد، امتحان بگیرد و نمره بدهد.
اصل مهمتر این است که بین شاگرد و معلم رابطه صمیمی برقرار شود. روشهای جدید تدریس زبان، بر اساس چنین رابطهای استوار هستند. اکثر حمایتها و کمکهای معلم، محتوای این رابطه خواهد بود. در واقع، اگر رابطهای شکل نگیرد، کمک زیادی هم از دست معلم بر نمیآید.
سهم هر دانش آموز از معلم در کلاس زبان چقدر است؟
در نگاه اول، یکی از جذابیتهای کلاس این است که یک معلم مسلط وجود دارد که به ما هر آنچه لازم است را یاد میدهد. اما آیا واقعا اینگونه است؟
در هر کلاس زبان چند دانش آموز وجود دارد؟ سهم هر دانش آموز از وقت این معلم چقدر است؟ چقدر از این سهم زمانی، به کارهای مفیدی مثل رفع اشکال شخص من و مکالمه انگلیسی من با معلم میگذرد؟
واقعیت این است که هر یک از ما سهم زیادی از وقت معلم نداریم. در وقت کلاس، مثل بقیه کلاسهای مدرسه، معلم – احتمالا با خستگی و کلافگی از تکرار- مطالب درسی آماده شده را تدریس میکند، تمرین حل میکند، امتحان میگیرد.
چیزی که در عمل تجربه میکنیم این است که این میزان از حضور معلم اگر چه قطعاً مفید است اما شاید ارزش هزینه و زمانی را که صرف آن میکنیم نداشته باشد.
به نظر شما، کدام یک از این دو گزینه مفیدتر است؟: ۱) معلم خوبی که از روش و منابع بدی در کلاس استفاده میکند یا ۲) معلم بدی که روش و منابع خوبی استفاده میکند.
عامل تعیین کننده در موفقیت ما، روش و منابع است نه معلم
در اصل، منابع و روش آموزشی ست که معلم را محدود یا توانا میکند. حتی اگر بهترین معلم را داشته باشیم، عامل تعیین کننده روش و منابع خواهد بود. بنابراین بهتر است توجه و وسواس خود را بیشتر به منابع و روش معطوف کنیم تا معلم و کلاس.
از این نظر، یکی از وظائف اصلی معلم در کلاس زبان، این است که به شاگردانش بگوید کی از کدام منابع استفاده کنند.
یکی از مشکلات موسسات و آموزشگاهها، این است که بیشتر به دنبال معلمهای خوب هستند تا تحقیق در مورد منابع و روشهای مفید.
در واقع معلم و کلاس یک مکمل برای یادگیری خودآموز ماست، نه جایگزین آن. بنابراین تکیه کردن به معلم و کلاس نمیتواند ما را به هدف موردنظر مان برساند.
موضوع اصلی این است که ۱ ) سهم منابع و روش یادگیری ما، بیشتر از سهم معلم است. ۲ ) زبان یاد دادنی نیست، بلکه آموختنی است. یعنی مسئولیت اصلی یادگیری زبان بر دوش خود ماست.
مکالمه و نوشتن یاد دادنی نیستند، آموختنی هستند.
قواعد گرامری و معنی کلمات را در کلاس زبان به ما یاد میدهند و با این آموختهها میتوانیم امتحان را پاس کنیم اما نمیتوانیم فیلمها را بفهمیم و فیالبداهه صحبت کنیم.
کاربرد کلمات و اصطلاحات و مهارت جملهسازی حاصل مطالعه خودآموز و به کار بردن آن آموختهها در یک محیط واقعی و کاربردی است.
همچنین راه یاد گرفتن مکالمه، گفتگوی دونفره در زندگی واقعی است تا مغز این فرصت را پیدا کند که خود را با سرعت معمولی عادت دهد؛ نه اینکه در حین گفتگو مکث کنیم و دنبال کلمه مناسب بگردیم و مثل جلسه امتحان، آگاهانه جملهسازی کنیم. در مورد مهارت نوشتن هم همینطور است.
بنابراین یک اصلی که باید در یادگیری زبان رعایت بشود، جداسازی دو مرحله یادگیری گرامر و تمرین مکالمه و نوشتن است.
یک راهکار خوب این است که گرامر را در کلاس یا به کمک یک کتاب خودآمور (مانند Grammar In Use) بیاموزیم و بعد برای یادگیری عمیقتر از منابع آموزشی فاصله بگیریم و از منابع واقعی استفاده کنیم مثلاً چند کتاب انگلیسی بخوانیم تا کاربرد آن قواعد را در این کتاب یاد بگیریم.
در این صورت است که میتوانیم در گفتگوهای دو نفره آنها را به کار بگیریم. در این گفتگوها مجبور هستیم بدون آنکه به قواعد گرامر صریحاً اشاره شود، آنها را به کار بگیریم. طرف گفتگوی ما هم نمونه جملاتی را بدون توضیح قاعده گرامری مربوط به آن، در اختیار ما میگذارد.
جمعبندی
تمام این بحثها را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
با آنکه کارآمدی و مفید بودن کلاسهای زبان و آموزشگاهها در تمام دنیا به صورت یک مشکل جدی درآمده اما مساله اصلی در یادگیری زبان، این است که این کار باید به صورت فعال، توسط خود زبان آموز انجام شود.
حتی بهترین کلاسها و معلمها، نمیتوانند این بار و مسئولیت را از دوش ما بردارند. در واقع آنها مکمل روش خودآموز هستند، نه جایگزین آن. اما این ما هستیم که باید با ایجاد انگیزه و نظم در خود و به کمک بهترین منابع و روشها، قدم به قدم مسیر یادگیری زبان را طی کنیم و این کار را تبدیل به سفری سرگرمکننده و لذتبخش بکنیم.
من الان یک ساله که کلاس زبان میرم، هر ترم ۱۰ هفته هستش و یک جلسه چهار ساعته در هفته،
من الان هم دارم کلاس زبان میرم و می خوام تجربه ام رو براتون بگم،
توی کلاس، من به طور کاملن مشخصی از سایر زبان آموزها روان تر صحبت می کنم، لهجه آمریکن بلدم و اصطلاحات زیادی می دونم چون خودم فیلم و سریال می بینم، و این حاصل تلاش خودم بوده نه کلاس زبان،
وقتی میرم کلاس ، حس می کنم زمان زیادی هدر میره تا نوبت به من برسه، با کسانی توی کلاس هستم که حتی نمی توانند یک متن ۳ خطی رو بطور روان و بدون من من کردن از رو بخونند، جالبه بدونید سطح پیشرفته هم هستند و دارند کتاب summit 2a می خوانند
دایره لغاتشون بسیار محدوده، انگلیسی رو به لهجه شیرین تهرونی صحبت می کنند، متوجه هستین چی میگم، و هدف شده یادگیری گرامر و حل تمرینات کتاب، موقع بحث آزاد هم کلی وقت هدر میره بخاطر من من کردن سایر زبان آموزا و گرامرهای غلط شون، موقع مکالمه که اصلن نوبت به من نمیرسه، وقتی نوبت به من میرسه، بقیه از کیفیت مکالمه من متعجب میشن، چون خودشون توی سطح پیشرفته هستند ولی حتی یک جمله دو خطی بدون غلط رو نمی توانند بسازند و بیان کنند، یا اصلن نمی توانند روان صحبت کنند،
راستش گیر افتادن بین زبان آموزهایی که فقط با نمره های پایین به سطح پیشرفته اومدن و حتی نمی توانند دو خط انگلیسی بدون مشکل صحبت کنند، باعث پسرفت شما میشه،
خلاصه ش کنم، من از پایان این ترم دیگه کلاس زبان رفتن رو متوقف می کنم و یک معلم خصوصی استخدام می کنم که همه وقتش مال من باشه، شده فقط یک ساعت اما کل یک ساعت تمرین با معلم خصوصی خیلی بهتر از چهار ساعت توی آموزشگاه زبان هستش که فقط ۲ دقیقه وقت صحبت و تمرین با معلم داری،
درسته علیرضا عزیز
مواردی که اشاره کردید از معایب کلاسهای زبان هستند و اگه بهشون توجه نکنیم تاثیرات منفی زیادی روی یادگیری ما میگذارند
حتماً و باید با روش درست و علمی، ایجاد انگیزه و نظم شخصی این مسیر رو طی کنیم
ممنون که از تجربهت نوشتی
والا من ۱۳ سالمه از ۷ سالگی مامانم منو میفرستاد و ول میکردم الان هم ۳ ساله ول نکردم در ۴ ترم اخره بخش نوجوانان کانون زبان ایران هستم یعنی ریچ ۲ که ۲ ترم دیگه تا پایان ترم ها مونده منم حوصله کلاس ندارم اخه بیشتر کلاس درس میده و تعداد ۱۶ نفره تو کلاس و دیر به دیر پرسش میشه من که معمولا اول یک فیلم رو با زیرنویس میبینم بعد که معنیه یک سری کلماتو میفهمم بدون زیر نویس می بینم ولی بازم کافی نیست چون کسی نیست که اسپیکینگم رو باهاش تقویت کنم و تت پتتت میکنم باید توی محیط واقعی رفت
خیلی عالی بود
اما فراموش نکنید مدرس شما در انگیزه و شوق که مهمترین عامل است بسیار نقش پر رنگی دارد و متاسفانه دخترم که ۱۲ سال دارد درترم پیش مدرسی داشت که کلا مودی بود و تمام انگیزه بچه منو ازش گرفت nasrinkamfar@yahoo.com
بسیار بسیار مفید:)
سلام.واقعا حق مطلب را گفتی من هم تا اینجا تو هیچ کلاس زبانی شرکت نکردم ونظر من همینه که فقط تلاش خود زبان آموز
سلام، بسیار عـــــالی و بی نظیرِ مطالب، خسته نباشید، خداوند یک در دنیا و هزارا در آخرت نصیبتان کند .
سلام، ممنونم مریم عزیز بابت محبت و دلگرمی تون
عالی بود.ممنونم
((اما این ما هستیم که باید با ایجاد انگیزه و نظم در خود و به کمک بهترین منابع و روشها، قدم به قدم مسیر یادگیری زبان را طی کنیم و این کار را تبدیل به سفری سرگرمکننده و لذتبخش بکنیم.))عالى بوددد،و ممنون ان شاءالله خداوند جواب زحماتتان را نصیبتان گرداند.
بسیار خوب و عالی
با عرض سلام
عالی بود .