دغدغه دائمی و همیشگی ما این است که کارهایی را انجام دهیم که زندگی خودمان و عزیزانمان را بهتر کند؛ کارهای مهمی مانند یادگیری زبان یا کار روی بهبود شرایط مالی.
این بدیهی است. اما دو نکته دیگر را هم باید در نظر بگیریم:
- انجام دهنده این کارها باید حال نسبتاً مناسبی داشته باشد تا از پس این کارهای مهم بربیاید.
- شرایط و دنیای انجام دهنده این کارها یعنی تک تک ما هم غالباً سخت است.
به طور کلی زندگی سخت است. تقریباً همیشه تاریخ سخت بوده. تقریباً برای همه.
و برای بعضیها سختتر است. گاهی بسیار سختتر.
بر اساس شواهد بسیاری میتوان گفت ما از نظر اقتصادی، روانی، اجتماعی، سیاسی و … در یکی از سختترین شرایط تاریخ کشورمان هستیم.
هرگاه اوضاع دنیای بیرون بدتر میشود، حال آدمها هم بدتر میشود و این روی همه ابعاد زندگی آنها تاثیر منفی میگذارد. رضایتشان از زندگی کمتر میشود، کارهای کمتر و غیر مهمتری انجام خواهند داد و روابطشان بدتر میشود.
یکی از اثراتش این است که ما کارهای مهم ولی کمتر ضروری را در شرایط بد، کنار میگذاریم و همین باعث میشود که شرایط ما باز هم سختتر شود و به این ترتیب وارد یک سراشیبی میشویم و در یک سیکل معیوب گرفتار میشویم. یعنی مدام حال و شرایط ما بدتر و بدتر میشود.
برای مثال فرض کنید شما در حال یادگیری زبان هستید تا به کمک این ابزار، به دنیای غنیتر و گستردهتری وصل شوید. در این دنیای غنی و گسترده، گزینهها و امکانهای شما صدها برابر خواهد شد: به کمک ارتباطات، کتابها، سریالها، دورهها، سفرها، شغلها و …
اما وقتی حال جسمی و روانی و سبک زندگی ما بد است، زمان با کیفیت بسیار کمتری داریم. در نتیجه فقط به امورات ضروری روزمره مانند وظائف شغلی و خانوادگی میرسیم و کارهایی که در آینده کوتاه مدت، کمتر ضروری هستند را کنار میگذاریم: دیگر زبان نمیخوانیم، کتاب نمیخوانیم، ورزش نمیکنیم، سفر نمیرویم . . .
زور ما به دنیای بیرون نمیرسد. واقعیت این است که حتی ممکن است زور ما به دنیای درون خودمان هم نرسد. احتمالاً ما هم مثل بقیه، در این شرایط این راه دشوار زندگی را لنگان لنگان جلو میرویم.
مگر آنگه بتوانیم قاعده بازی را عوض کنیم و تلاش کنیم اوضاع را به دست بگیریم.
برای همین ضروری است که هوشیارتر باشیم: آگاه باشیم که قرار است اوضاع بدتر شود مگر آنکه کاری کنیم. پس حیاتی است حداکثر انرژی خودمان را صرف بهتر کردن حال خودمان و بعد عزیزان خودمان بکنیم.
وقتی هوای شهر سمیاست، بهتر این است که پنجرهها را ببندیم و هوای داخل خانه را تمیز نگه داریم: ممکن است داشتن چند گلدان و درختچه خوب که اکسیژن تولید میکنند، برای تمیز کردن هوای خانه کافی باشد.
حتی شاید بتوان گفت که انجام این کار، یک مسئولیت و وظیفه منطقی است. یعنی مسئول و موظف هستیم که این کار را انجام دهیم در غیر این صورت به قول ژان پل سارتر، ما هم بخشی از این سیستم ناکارآمد و سمی خواهیم شد و به خودمان و عزیزانمان آسیب خواهیم زد.
یکی از ابزارهای ما برای تمیز کردن هوای درون و داشتن حال خوب، مراقب از جسم و داشتن ارتباط بهتر با آن است.
چگونه؟ با یک سبک زندگی بهتر؛ یک سبک زندگی جدید که در آن، از زمان روزمره بهتر استفاده میکنیم، کارهای مهمتر و بیشتری را انجام میدهیم، انرژی و شادابی بیشتری داریم، بهتر میخوابیم، تغذیه بهتری داریم و بدن سالمتر و زیباتری میسازیم.
با داشتن حال بهتر و بدنی سالم، زیبا با عمر طولانیتر، به ویژه در شرایط سخت کمک میکند که بهتر از عهده آن بربیاییم.
از طرفی با این کار، از انواع دردها، احساسات منفی درونی، هزینههای اضافی و تنشها کم خواهیم کرد.
البته انجام این کار ساده نیست. ما هم چنین توقعی نداریم. آماده هستیم که با انگیزه، همت، نظم و تلاش کافی از عهده انجام این کار بربیاییم.
اجازه بدهید به صحبت اول برگردیم. زندگی سخت است. حتی میتوان گفت زندگی کشنده است چون همه ما گام به گام به سمت ضعف، زوال، پیری و در نهایت مرگ پیش میرویم.
اما چند دهه وقت داریم. در این چند دهه، تمام این سختیها میتوانند ما را قویتر کنند. به قول نیچه:
آنچه ما را نکشد، میتواند ما را قویتر کند. تلاش میکنیم این گفته، رویکرد ما در مواجهه با سختیهای روز افزون کشورمان باشد.
در این دوره تلاش میکنیم تا با رویارویی با همه سختیها و محدودیتها، از خود آدم قویتر، سالمتر و شادتری بسازیم.
نظر شما: اگر این موضوع، دغدغه شما هم هست، خوشحال میشویم آن را با ما درمیان بگذارید. برای کسانی که کامنت میگذارند، مراحل بعدی این مسیر را که نکات و تکنیکهای کاربردی و عملی هستند، ارسال میکنیم.